۱۳۹۶ فروردین ۹, چهارشنبه

این منِ آرمانیِ محقق نشده

ماها خیلیامون پر از آزروهای تحقق نیافته ایم و با بزرگ شدنمون فقط یاد میگیریم نقابهای بهتری از رضایت بزنیم و توجیه های قوی تر و غیرقابل کتمان تری رو برای "عدم موفقیتهامون و تبدیل شدن به اینی که هستیم" داشته باشیم. در واقع همون صورت خود با سیلی سرخ کردن رو به طور متمدانه تر و تو قالب شیک و پیک تری تو زندگی مون داریم.
 ولی باید حواسمون باشه که آیا داریم آگاهانه با زندگی کنار میایم و خودمونو با خوبی و بدی هامون می پذیریم و دوست داریم، یا اینکه داریم خیلی هوشمندانه و به صورت ناخودآگاه خودمونو توجیه میکنیم که "This is IT and we did our best". غافل ازینکه سرشکستگی ای که سرکوبش کردیم و فراموشش کردیم و یه جایی گوشه ی ذهنمون گیرش انداختیم، داره بدجور به بخشهای دیگه آسیب میزنه.
اینجوری میشه که بعضیامون تبدیل میشیم به یه آدم خیلی حساس و کنترل گر (چرا که باید یه منبع قدرت داشته باشیم، حالا که به قدرت درونی نرسیدیم، باید به یه قدرت بیرونی خودمونو وصل کنیم)
یکیمون میشه غرق در کار، اون یکی سعی در فراموش کردن خودش با داشتن روابط متعدد بی تعهد میکنه، یکی دیگمون متوسل به خودآرایی های بی انتها و جذب جنس مخالف به هر روشی میشه.
یا یکی دیگمون میشه ذره بینی تو زندگی بقیه که فقط دست به نقد و تحقیر دیگران میزنه.
پدری کمالگرا، همسری حسود، دوستی کنترلگر و .... خیلی ازین قبیل تیپها میتونه به دلیل اون "خودشکوفا نشدنِ خود" باشه.  
حالا اولین کاری که میتونیم بکنیم اینه که نقاط ضعفمونو بفهمیم و به اصطلاح روانشناسی "مداقه کاری" (working through) کنیم و سعی کنیم نتایج این نقاط ضعف رو تو جنبه های مختلف زندگیمون پیدا کنیم و مرتبا رفتارها و احساساتمونو تحلیل کنیم تا بعد از کلی تلاش، به یه پذیرش و دوست داشتنِ خودِ آگاهانه برسیم و تعارضات زندگیمونو حل کنیم و به یه آدم سالم از لحاظ روانی تبدیل شیم و عملکرد و تاثیرگذاری موثرتر و قوی تری داشته باشیم.
حالا چاره چیه برای اون دسته از اطرافیانمون که متوجه این رویاهای برآورده نشده شون نیستن و حواسشون نیست که این حسِ عدمِ تحققِ خود آرمانی شون داره کم کم اونارو به یه آدمِ سمی تبدیل میکنه و گهگاه ترکشای سمی بودنشون زندگی مارو هم میگیره.
اگه طرف مقابلتون متوجه این تنش تو رابطتون شده و خواهان تغییر است که بسم الله ....
در غیر این صورت، به نظرم ما آدمهارو تا زمانی که خودشون خواهان تغییر نباشند، نمیتونیم ازین قضیه آگاه کنیم و فقط باید به فکر این باشیم که ما چه تاثیری میتونیم تو این رابطه داشته باشیم، پس باید ببینیم ارزش اون رابطه برای ما چقدر است، اگه رابطه خیلی برامون مهمه یا به هر دلیلی نمی تونیم رهاش کنیم، سعی کنیم در درجه ی اول دنیای پدیدار شناختی اون شخص رو درک کنیم و بدونیم که ناآگاهی و نشناختن خوبِ خود، اون آدم رو به یه فرد سمی تبدیل کرده و سعی کنیم به اون شخص حق بدیم و به قولی "پامونو بزاریم تو کفش اونا" و باور داشته باشیم که با احتمال خوبی اگه ما هم شرایط مشابه اون شخص رو داشتیم، همچنین رفتار و شخصیتی می داشتیم. اگر نمیتونیم این قضیه رو قبول کنیم و اون رفتار خاص فقط یکبار یا دوبار نیست و یک رفتار همیشگیست و شخص روبه رو مون هم خواهان تغییر نیست و اون باگهای شخصیتی دامن زندگی مارو هم میگیره و عمیقا ناراحتمون میکنه، باید بتونیم و یاد بگیریم اون رابطه رو رها کنیم. ولی قطعا بدون کینه و بدونیم که این تصمیمیه که خودمون گرفتیم، پس مسئولیت عواقبش رو هم برعهده بگیریم، تا بتونیم در آرامش زندگی کنیم.
پی نوشت: قطعا عملی کردن این حرفها به مراتب از نوشنتشون سخت تره و مدام که رفتارها و کارهام رو مرور می کنم، متوجه اشتباهات بزرگم میشم و از کارهای ناپختم سعی می کنم که درس بگیرم، که ارتکاب دفعه ی اول شاید اشتباه باشه ولی دفعه ی دوم به بعدش قطعا انتخاب میشه.
پی نوشت دو: نوشته هام هم نتیجه های گهگداری اتفاقات متعدد و مطالعات اندکم هستن و می نویسمشون تا در درجه ی اول، بهتر تو ذهن خودم حک شن و با نوشتن و انتشارشون یک جورایی خودم رو بهشون متعهدتر میکنم و بیشتر تمرین سالم زندگی کردن می کنم. در ضمن اینجا میتونه کم کم به یه فضای گفتمانی دغدغه مند تبدیل شه که به شدت ازین قضیه استقبال میکنم.  
باشد که رستگار شویم ^___^  

9 فروردین 1396 20:58

۲ نظر:

  1. نظر بقیه: خیلی ممنون از نوشته های مفیدتون خانم دکتر عزیز :)
    نظر نیلو: مداقه کاری عه مثل اسمش عملشم سخته! چون پذیرش نقطه ضعف از طرف خودمون میشه همون پذیرش بدی های خود تو خط اوله پاراگرافه دوم! اسم کتابایی که تو این زمینه به آدم کمک می کنرم بنویس سریای بعد.

    پاسخحذف